سه‌شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۳ - ۱۱:۲۴
اشک شوق آیت‌الله بهاءالدینی برای شهادت یک روحانی

پس از شهادت عکسش محضر آیت‌الله بهاءالدینی تقدیم شد، بی‌اختیار اشک از چشمان آقا جاری شد، و فرمودند: «امام زمان (عج) از من یک سرباز خواست، من هم صاحب این عکس را معرفی کردم. اشک من، اشک شوق است.»

خبرگزاری «حوزه »/استان اصفهان با داشتن حدود 590 طلبه و روحانی شهید ، نامش در صدر فهرست شهدای روحانی کشور به ثبت رسیده است.

اگر دفتر ایثار و شهادت طلاب و روحانیون استان اصفهان را ورق بزنیم نشان سرخ مدرس ها، بهشتی ها وشهید میثمی ها و محمد منتظری ها خواهیم یافت و این خط سرخ تا فرماندهی یگان های خط شکن سپاه نیز ادامه داشته، آنجا که به شهید حجت الاسلام ردانی پور، فرمانده دلاور سپاه سوم صاحب الزمان(عج) می رسیم.

 در این میان، هر زمان نامی از شهدای دفاع مقدس اصفهان  به میان می آید، نام سردار شهید حجت‌الاسلام والمسلمین جلال افشار به خاطر آید، کلام نافذ و تأثیرگذارش نوای دل‌نشین دعای روح نوازش، نردبان ایمان بود و زهد  او زبانزد یاران و بیان شیرین ورسایش انیس و همدم بسیجیان آموزشی پادگان الغدیر که با آغاز جنگ تحمیلی، ‌مردم به‌ویژه جوانان را به حضور در جبهه‌های نبرد و دفاع از میهن اسلامی تشویق و ترغیب می‌کرد.

*بخشی از وصیت نامه شهید

روحانی شهید جلال افشار، عاشق وارسته ای بود که در وصیت نامه اش با بانگ بلند همه عاشقان دنیا را این طور خطاب می کند: « ای عاشقان دنیا، عشق به دنیا پوچ شدن و بی ارزش نمودن خویش است تا فرصت هست به ستایش و نیایش و اطاعت الله شناور شوید تا مفهوم حیات و لذت زندگی را بچشید. ای بیمارانی که به دنبال پزشک می گردید، خداوند شما را خلق کرده و او بهترین طبیب و شفا دهنده است. بشتابید به سوی آیین حق و تسلیم در مقابل فرامین الله تا از سلامتی بهره مند شوید. وحدت کلمه (وحدت رهبری) وحدت هدف و جهت را حفظ کنید تا زمینه ظهور حضرت مهدی (عج)آماده شود و به دست مبارکش پرچم لا الله الا الله انشاءالله در سراسر جهان به اهتزاز در آید.»

*شهید افشار از زبان پدر

«انقلاب، تحولی عظیم در جامعه‌ی ما محسوب می‌ شد، دیگر نمی ‌توانستی جوانانی را که به حق ایمان دارند در خانه نگه‌ داری؛ همه یکپارچه فریاد می ‌زدند: مرگ بر شاه. پخش اعلامیه ‌های امام نیز، مهم ترین دغدغه ‌های آن روز‌های جلال بود. با وجود فقر و محرومیت در زندگی، افشار همکاریش را با مؤسسات خیریه‌ی اصفهان آغاز کرد و ضمن آن به عنوان خادم در مسجد جارچی در بازار اصفهان به فعالیت پرداخت. خیلی به مسائل شرعی مثل اقامه‌ی نماز و پرداخت خمس مقید بود».

*مادر از فرزند می‌گوید

مادر شهید افشار نیز دوران مبارزه فرزند خود و آغاز خدمت در سپاه تا زمان شهادت را این چنین تشریح می کند: «در سال 1353 به مدرسه حقانی قم رفت و از محضر آیت ‌الله بهاءالدینی بهره جست. از آن روز به بعد جلال مدام در حال تبلیغ دین بود،در اجتماع مردم قم در تاریخ 17 دی ماه 1356 شجاعانه ایستاد و درخشید با پیروزی و شکوفایی انقلاب جزء عناصر اولیه‌ی کمیته‌ی دفاع شهری حرکت های مردمی اصفهان را سازماندهی کرد. قبل از آن نیز در جریان تحصن تاریخی مردم در منزل آیت ‌الله خادمی در مورد اعتصاب غذای زندانیان سیاسی نقش بسزایی ایفاء کرده بود.

جلال آن روز‌ها‌ هم در خانه تدریس اخلاق داشت و هم مصاحبه و پذیرش نیروی جدید با او بود. در مرکز آموزش 15 خرداد اخلاق تدریس می ‌کرد. همیشه در جلسات سپاه و مراکز فرهنگی آموزشی که هدفشان هدایت نسل جوان بود و پایگاه 15 خرداد شرکت داشت. برای مدتی هم به سیستان و بلوچستان رفت تا با اشرار مبارزه کند. بعد از آن نیز به جبهه رفت، آخرین بار او را در لباس سبز سپاه پاسداران بدرقه کردیم».

*ازدواج در اوج سادگی

ازدواج جلال با خانواده‌ای اهل ایمان و به‌صورت بسیار ساده شکل گرفت و حتی تولد تنها فرزندش «فائزه» نیز باعث توقف درراهی که انتخاب کرده بود نشد و چند روز پس از تولد دختر دردانه‌اش دوباره رهسپار جبهه‌ها شد.

روحانی شهید جلال افشار، مصداق «السابقون السابقون» بود، در تابستان سال 1335 دریکی از محلات مستضعف نشین اصفهان به دنیا آمد، در ساماندهی راهپیمایی‌های سال 57 شهید افشار نقش کلیدی در اصفهان ایفا می‌کرد و در بسیاری از این گردهمایی‌ها به سخنرانی می‌پرداخت، با پیروزی انقلاب از عناصر اولیه کمیته دفاع شهری اصفهان بود و سپس به‌عنوان مربی عقیدتی در پادگان‌های آموزشی خدمت کرد، با تشکیل سپاه شهید افشار باعلاقه بسیار به پایه‌ریزی دروس عقیدتی برای آموزش رزمندگان پرداخت و همواره به‌عنوان یک معلم اخلاق مهذب در بین رزمندگان شهره بود، وی از زمره شهدایی بود که با جاذبه  عرفانی و روحانی توانسته بود در قلب شیر بسیجی های خمینی نفوذ کند.

*پرواز به سوی معبود

چه سعادتی بالاتر از اینکه سرداری در میدان جنگ در هنگام گفتن اذان و زمانی که به ذکر «محمد رسول‌الله» برسد شهد شیرین شهادت بنوشد، آری سرانجام سردار روحانی جلال افشار پس از تلاش و کوشش بسیار در تحقق آیین زلال محمدی  در تاریخ 24/4/1361 در عملیات رمضان با زبان روزه و درحالی‌که ذکر اذان بر لبش بود، از ناحیه پهلو مورد اصابت ترکش قرار گرفت و آسمانی شد.

*شهید افشار در زبان دیگران

 آیت‌الله بهاءالدینی (ره)، استاد این شهید بزرگوار که خود تندیس عرفان و آیینه بصیرت و ‌سالک واصل است، او را «ذاکر قریب البکاء» نامید.

آیت‌الله‌العظمی بهاءالدینی مکرر می‌فرمودند «آنکه اذان را بامعنا می‌گوید، اذان بگوید» و منظور ایشان جلال افشار بود.

وقتی پس از شهادت او، عکسش را محضر آیت‌الله بهاءالدینی عرضه کردند، بی‌اختیار اشک از چشمانشان جاری شد، قطرات اشک روی عکس جلال افتاد، در این حین گفتند: «امام زمان (عج) از من یک سرباز خواست، من هم صاحب این عکس را معرفی کردم. اشک من، اشک شوق است.»

سرلشگر صفوی، در ذکر احوال این شهید والا مقام می گوید: محبت و ارادت وافر او به اهل‌بیت عصمت و طهارت هنوز هم در خاطره‌ها هست. همچنین عشق زائدالوصف او به نائب امام عصر (عج) و ولی‌فقیه مثال‌زدنی بود، چنانکه در سفری برای زیارت حضرت امام خمینی (ره) به جماران عزیمت نمود که براثر ازدحام جمعیت توفیق ورود به حسینیه جماران را نیافت و موفق به زیارت سیمای ملکوتی حضرت امام (ره) نشده بود، با چشمانی اشک‌بار فریاد زد «السلام علیک یا روح‌الله»‌و به دوستانش گفت: «‌ما امام را با چشم دل زیارت کردیم»

 

روحش شاد راهش پر رهرو/

 

 

 

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • منتشرشده: ۱
  • در صف بررسی: ۰
  • غیرقابل‌انتشار: ۰
  • جمیل IR ۱۶:۵۳ - ۱۳۹۹/۰۵/۳۰
    روحت شاد.والتماس دعا